مي گويند در دوره نامزدي دو طرف بايد همديگر را خوب بشناسند. اما اين «شناخت» يعني چه؟
خوان اول: شناخت
«نامزد» هر معنايي که در فرهنگ ما داشته باشد، اسمش رويش است؛ نامزد يعني کانديدا، حالا چه بعضي از خانواده ها وقتي که دختر و پسرشان عقد کرد به آنها بگويند نامزد و چه از همان اول دختر مردم را عقد نکرده، عروس خودشان بدانند و پسر مردم را داماد خودشان. الان روز به روز دارد به تعداد خانواده هايي که اين اجازه را به بچه هايشان مي دهند که دوران آشنايي پيش از ازدواج داشته باشند زياد مي شود. خيلي از محيط ها مثل محيط هاي دانشگاهي و فضاهاي کاري هم خود به خود اين فضا را براي آشنايي پيش مي آورند. همه ما بلديم شعار بدهيم که در دوره آشنايي پيش از ازدواج دختر و پسر بايد بيشتر همديگر را بشناسند اما آيا شناخت طرف مورد نظر، يعني فقط شناخت «رنگ مورد علاقه» و «ماه تولد» و «نوع بستني دلخواه» و بودن يا نبودن لوبيا در قرمه سبزي؟ راستش را بخواهيد خيلي از ما در مورد مقوله شناخت به همين اندازه سطحي فکر مي کنيم. اين است که ما مي خواهيم صرفاً در مورد همين مقوله نامزدي و کانديداتوري و روش برگزاري نامزدي خوب حرف بزنيم و خب، چه چيزي براي ابتداي آشنايي و قسمت اول بحث، واجب تر از همين موضوع شناختن درست و حسابي همديگر؟ در اين مقاله فقط در مورد شناخت «شخصيت» که از همه عميق تر است حرف مي زنيم و بقيه را مي گذاريم براي بعد.
1.پايداري هيجاني
اگر شما آدم دمدمي مزاجي هستيد؛ يعني گاهي زيادي افسرده هستيد و گاهي زيادي خوشحال يا کلاً آدمي هستيد که دلشوره زيادي داريد، نمي توانيد با يک آدم معمولاً شاد يا يک آدم معمولاً غمگين زير يک سقف زندگي کنيد. بياييد به خودتان نمره بدهيد. اگر از ده نمره، پايداري هيجاني شما چهار باشد، بهتر است با کسي ازدواج کنيد که نمره پايداري هيجاني اش در طيف سه تا کمي يا بيشتر از چهار باشد. البته در نظر داشته باشيد که خانم ها بيشتر غمگيني و دلشوره را تجربه مي کنند.
ثبات هيجاني شامل موارد زير مي شود:
*اضطراب؛ کساني که ثبات هيجاني پاييني دارند، معمولاً مضطرب هستند. اين اتفاق نشانه هاي رفتاري، شناختي و فيزيولوژيکي دارد. آدم هاي مضطرب رفتار بي قرارانه اي دارند که نمي توانند آرام بگيرند و در چشم هايشان نگراني موج مي زند. از لحاظ شناختي افراد مضطرب نمي توانند تمرکز کنند و مدام فکرهاي منفي اي مثل «حالا چي مي شه؟» يا «نمي تونم از پسش بر بيام» يا «الانه که يک اتفاق بد بيفته» در سرشان تکرار مي شود. از لحاظ فيزيولوژيکي هم آدم هاي مضطرب دست هاي عرق کرده، ضربان قلب بالا و صورت قرمزي دارند. توجه داشته باشيد کساني که از لحاظ شخصيتي مضطرب هستند، اين صفت را معمولاً در همه موقعيت ها و زمان ها نشان مي دهند.
*خصومت و خشم؛ کساني که ثبات هيجاني پاييني دارند، خصومت و خشم بالاتري را تجربه مي کنند. آنها حس مي کنند که مردم دشمنشان هستند و خشم زيادي را تجربه مي کنند. اين آدم ها، آدم هايي کينه اي و به اصطلاح عصبي هستند.
*افسردگي: کساني که واقعاً به افسردگي مبتلا هستند، لااقل پنج نشانه از موارد زير را دارند: غمگيني، نااميدي، مشکل در تمرکز، کم يا زياد شدن اشتها، کم يا زياد شدن وزن، کم يا زياد شدن خواب، از دست دادن انرژي، دشواري در تصميم گيري و فکر يا اقدام به خودکشي اما روي هم رفته بعضي آدم ها از بعضي ديگر غمگين تر هستند. در دوران نامزدي بايد توجه داشته باشيد که اندازه اين غمگيني چقدر با غمگيني خودتان ميزان است.
*خودآگاهي؛ بعضي آدم ها بيشتر نسبت به خودشان، درونشان و شخصيتشان آگاهي دارند و نسبت به اين موارد خودآگاه ترند. يکي از نشانه هاي ثبات هيجاني همين خودآگاهي است.
*زود انگيختگي؛ بعضي از آدم ها تحريک پذيرترند؛ يعني زودتر به اتفاقات اطراف واکنش نشان مي دهند. آنها زودتر عصباني مي شوند، زودتر مضطرب مي شوند و کلاً زودتر هيجاني مي شوند. در دوران نامزدي مي توانيد دريابيد که در اين صفت چقدر به نامزدتان شبيه هستيد.
2.توافق پذيري
ديده ايد بعضي ها با هر جمعي مي توانند کنار بيايند ولي بعضي ها در هر گروهي بايد ساز خودشان را بزنند. اين ويژگي شخصيتي در ازدواج خيلي مهم است. به هر حال دو نفري که ازدواج مي کنند، يک خانواده يعني يک گروه را تشکيل مي دهند. چيزي که اسمش در خانواده گذشت است تا حدودي از همين توافق پذيري سرچشمه گرفته و در مقابل، چيزي که اسمش لجاجت است از همان عدم توافق پذيري، قبول کنيد که حتي اگر لجاجت هميشگي اين يکي و گذشت هميشگي آن يکي باعث ادامه زندگي شود، اين زندگي اسمش زندگي نيست. واقعاً بهتر نيست که لجاجت يا گذشت آدم ها شبيه هم باشد؟ ضمن اينکه يادتان باشد بيشتر مردم در حد وسط اين ويژگي ها هستند؛ يعني چيزي در ميانه گذشت و لجاجت.
توافق پذيري شامل ويژگي هاي زير است:
*قابل اعتماد بودن؛ کساني که توافق پذيري بالاتري دارند، بيشتر قابل اعتماد هستند. در دوران نامزدي شناخت اين ويژگي خيلي مهم است. اول بايد قابليت اعتماد خودتان را بسنجيد و بعد ببينيد که آيا طرف مقابلتان هم به همان اندازه قابل اعتماد است يا نه. يادتان باشد که فقط از يک رفتار نمي شود به اين خصيصه پي برد؛ ويژگي هاي شخصيتي، خودشان را درموقعيت هاي گوناگون و زمان هاي متفاوت نشان مي دهند.
*درستکاري؛ آدم هاي توافق پذيرتر آدم هاي درستکارتري هم هستند. آنها لجاجتي با جمع ندارند که شيله پيله اي در کارشان باشد. در دوران نامزدي بايد سنجيد که درستکاري طرف مقابل چقدر است.
*نوع دوستي؛ آدم هاي توافق پذير نوع دوست ترند. آنها ممکن است يکدفعه نيمي از پولشان را به يک گدا بدهند يا با وجود وقت کم يک نابينا را از اين طرف به آن طرف خيابان ببرند. اين ويژگي هم جزئي از توافق پذيري است. در واقع آنها خواستار ياري رساندن به جمع هستند، نه دشمني با آنها.
*پذيرش؛ آدم هاي توافق پذير بيشتر از ديگران حرف هاي شما را مي پذيرند. آنها ترجيح مي دهند که با حرف شما موافق باشند تا اينکه جنگ و جدال راه بيندازند. بايد ببينيد که شما و نامزدتان در اين ويژگي چقدر مشترکيد.
*تواضع؛ آدم هاي توافق پذير متواضع تر از ديگران هستند. آنها نيازي نمي بينند که جلوي يک جمع مغرور باشند. آنها هميشه فروتن هستند. يادتان باشد که يک آدم مغرور نمي تواند با يک آدم فروتن زندگي کند.
*خوشفکري؛ آدم هاي توافق پذير خوشفکرتر از ديگران هستند. آنها معمولاً سويه مثبت اتفاقات را مي بينند، نه سويه منفي آنها را. ضمن اينکه آنها چون خودشان با جمع موافقند حس مي کنند که ديگران هم همين نظر مثبت را دارند. به همين خاطر معمولاً کمتر به ديگران شک مي کنند يا به ديگران بدبين هستند.
3.برون گرايي
ااگر در دنياي خودتان سير مي کنيد (تنها درس مي خوانيد، تنها سينما مي رويد و تنها مشکلتان را حل مي کنيد)، حالا بخواهيد با يک نفر ازدواج کنيد که خيلي برون گراست (مي خواهد هر شب يا مهماني باشد يا مهماني بدهد، وقتي در جمع مشکلش را مطرح کند، بهتر حلش مي کند و حتي براي درس خواندن ترجيح مي دهد برود کتابخانه عمومي و کلاً با جماعت حال مي کند)، شايد يک سال بتوانيد تحمل کنيد و بگوييد او نيمه ديگر دايره وجود من است، شايد دو سال خودتان را گول بزنيد ولي چند سال که گذشت و به عقب نگاه کرديد، ممکن است فاجعه اجتناب ناپذير جدايي جلويتان باشد همان طيف که در مورد پايداري هيجاني گفته شد، اينجا هم صادق است.
برون گرايي شامل صفات زير است:
*خونگرمي؛ برون گراها خونگرم تر از درون گراها هستند. آنها زودتر با ديگران صميمي مي شوند و با آنها خوش وبش مي کنند.
*اجتماعي بودن؛ خيلي ها فکر مي کنند که برون گرايي فقط يعني اجتماعي بودن اما اينکه آدم با جمع راحت باشد فقط جزئي از برون گرايي است.
*جرأت ورزي؛ کساني که برون گرا هستند، بيشتر از درون گراها حرف خودشان را با جرأت مي زنند و عملشان را قاطعانه پيش مي برند.
*هيجان طلبي؛ برون گراها از درون گراها هيجان جوترند. آنها به راحتي به هيجان نمي آيند؛ براي همين ممکن است دست به کارهاي خطرناکي بزنند تا کمي هيجاني شوند.
*داشتن هيجان هاي مثبت؛ برون گراها بيشتر از درون گراها هيجان هاي مثبت را تجربه مي کنند؛ هيجان هاي مثبت هيجان هايي هستند که حال خوبي در آدم به وجود مي آورند به عنوان مثال شادي از هيجان هاي مثبت است. آدم هاي برون گرا روي هم رفته شادتر از آدم هاي درون گرا هستند.
4.اشتياق به تجارب تازه
اصلاً شما آخر خلاقيت هستيد و به کمتر از موزه هنرهاي معاصر راضي نمي شويد؛ دوست داريد برويد کل دنيا را بگرديد، با جسارت حرف هايتان را مي زنيد و اصلاً محافظه کار نيستيد، خودتان بگوييد چطور مي توانيد با خانمي زندگي کنيد که از هنر کلاسيک يونان جلوتر را قبول ندارد، شهر، محله و خانه خودش را از همه جا بيشتر دوست دارد و مي خواهد رئيس جمهوري هم مادام العمر باشد؟
اين اشتياق شامل موارد زير است:
*تخيلات؛ کساني که به تجارب تازه اشتياق بيشتري دارند تخيلات قوي تري دارند. تخيل با خيال فرق مي کند. تخيل فعالانه و خلاقانه است. تصور کنيد کسي با تخيل بسيار قوي با کسي زندگي کند که توي عمرش يک بار هم در مورد چيزي يک تخيل قوي نداشته باشد.
*زيبايي ها؛ کساني که به تجارب تازه اشتياق دارند، دوست دارند هر روز زيبايي هاي بيشتري را ببينند. آنها عاشق ديدن آثار هنري هستند؛ از تئاتر و سينما گرفته تا نمايشگاه هاي نقاشي. آنها نسبت به زيبايي حساسيت دارند. حالا تصور کنيد کسي که اصلاً اثر هنري را نمي فهمد با کسي زندگي کند که فکر و ذکرش فهم زيبايي هاي هنري است.
*احساسات؛ کساني که به تجربه هاي تازه اشتياق دارند، بدشان نمي آيد که احساسات جديد را هم تجربه کنند؛ مثلاً آنها دوست دارند شادي بعد از طلوع آفتاب جنوب ايتاليا را هم تجربه کنند.
*اعمال؛ کساني که به تجربه هاي جديد اشتياق دارند، رفتارهاي جديد را هم دوست دارند. آنها دلشان مي خواهد سبک هاي جديدي از زندگي روزمره را امتحان کنند. تصور کنيد کسي که به شدت به پايدار بودن يک شيوه زندگي اعتقاد دارد با کسي زندگي کند که هر روز شعارش اين باشد که «خب! اين جوريش را هم امتحان مي کنيم».
*تفکرات؛ مشتاقان به تجارب تازه عاشق شنيدن فکرهاي تازه اند. آنها بدشان نمي آيد که يک نفر در مورد فکرهاي متفاوتش با آنها حرف بزند؛ براي همين است که زياد کتاب مي خوانند. در واقع آنها مي خواهند فکرهاي تازه توي کتاب ها را کشف کنند.
*ارزش ها؛ مشتاقان به تجربه هاي تازه حتي در برابر ارزش هاي تازه هم از خود مقاومت نشان نمي دهند؛ براي همين خيلي به يک نوع ارزش نمي چسبند. اين مورد هم براي نامزدها بايد خيلي مهم باشد، وگرنه زندگي تبديل به مکان بحث هاي ايدئولوژيک خواهد شد.
5.مسؤوليت پذيري
پرونده هاي طلاق را نگاه کنيد! يک مرد لاقيد و يک زن مقيد (يا برعکس!)، يک نفر که از نظر بيشتر دوستانش قابل اعتماد است و يک نفر که يک هزار توماني هم نمي شود دستش سپرد. يک نفر که آخر با وجدان است و يک نفر که انگار توي مغزش سلولي براي وجدان نيست. توي اين ويژگي شخصيتي هم تا آنجا که مي شود مثل هم باشيد لطفاً!
مسؤوليت پذيري شامل ويژگي هاي زير است:
*کفايت؛ آدم هاي مسؤوليت پذير آدم هاي منظمي هم هستند. اين ويژگي هم در ازدواج خيلي مهم است. اگر يک آدم بي نظم با يک آدم منظم ازدواج کند هر دو زجر مي کشند. کسي که منظم است هر روز در مورد نظم داشتن در وقت و لباس پوشيدن و ريخت و پاش هاي خانه سر آن يکي غر مي زند و روزگار او را سياه مي کند. از آن طرف آدم بي نظم هم از اين همه غر شنيدن به خاطر يک ويژگي از نظر او بديهي که همه عمر با آن زندگي کرده، انصاف بدهيد که حق دارد کلافه بشود.
*وظيفه شناسي؛ آدم هاي مسؤوليت پذير آدم هاي وظيفه شناسي هستند. آنها دقيقاً معناي وظيفه را مي دانند و سرشان هم برود از اجرا کردن وظيفه دست بر نمي دارند. اين ويژگي هم براي ازدواج مهم است.
*پيشرفت؛ آدم هاي مسؤوليت پذير آدم هايي هستند که به پيشرفت خيلي بها مي دهند. آنها اصلاً آدم هاي قانع موجود نيستند. مسؤوليت پذيري شان هم باعث مي شود که اين اتفاق ــ يعني پيشرفت در نزدگي شان ــ رخ بدهد. يادتان باشد که يک آدم پيشرفت گرا نمي تواند با يک آدم قانع زندگي کند.
*تلاش؛ آدم هاي مسؤوليت پذير آدم هاي تلاشگري هستند. آنها اهل کار هستند؛ برعکس آدم هاي مسؤوليت ناپذير که خيلي آدم هاي بي حالي هستند. آدم هاي بي حال نمي توانند با آدم هاي تلاشگر زندگي خوبي داشته باشند.
*خود ــ نظم بخشي؛ آدم هاي مسؤوليت پذير مي توانند زندگي خودشان را ، خودشان رو به راه کنند. آنها مي توانند گليم خودشان را به تنهايي از آب بيرون بکشند و کارهاي شخصي شان را خودشان راست و ريست کنند و اصلاً هم خم به ابرو نياورند و پريشان نشوند و اين حرف ها. اين ويژگي هم براي شروع يک زندگي مهم است.
*ژرف انديشي؛ آدم هاي مسؤوليت پذير علاوه بر اينکه آينده را در نظر مي گيرند به عمق هر مسأله اي هم توجه مي کنند و ته و توي همه چيز را در مي آورند. يادتان باشد که يک آدم سطحي نمي تواند با آدمي که در مورد همه چيز تفکر عقلاني و فلسفي دارد زندگي کند.
منبع:همشهري جوان، شماره 235