شهيد آيت الله مدني درکلام مقام معظم رهبري
-(7 Body)
|
شهيد آيت الله مدني درکلام مقام معظم رهبري
Visitor
2690
Category:
دنياي فن آوري
مرحوم شهيد مدني نمونه برجسته اي از يک روحاني فعال و حايز جهات گوناگون هستند. چون روحانيت را برخلاف مشاغل و هيئت هاي ديگري که درجامعه وجود دارد، نمي شود دريک بعد خلاصه کرد و مثلا بگوييم که يک روحاني يعني کسي که فقط امور مربوط به امر دين را وارد است، يا روحاني يعني کسي که فقط مشغول تبليغ دين است، يا روحاني يعني آن کسي که فقط در ارتباط با مردم است و يا روحاني يعني کسي که به امور ديني و مسائل روحي و خودسازي خيلي توجه مي کند. اينها هرکدام به تنهايي معناي روحاني مطلوب نيست. روحانيت داراي همه اين جوانب است و يکي روحاني خوب و روحاني واقعي آن کسي است که انسان بتواند درهمه اين جوانب يا عمده اين جوانب، دراو يک حرکت و فعاليتي مشاهده کند. ايشان حقيقتا مصداق بارزي از يک روحاني کامل بود. اولا ايشان ملا بود، عالم بود، فقيه بود، درقم و نجف تحصيلات عاليه فقه و اصول و همچنين معقول کرده بود. مرد عالمي بود که آگاهانه و از روي معرفت عمل مي کرد. خاصيت علم در انسان همين است که حرکات و سکنات او عالمانه است و اين خصوصيت در ايشان بود، در روايات داريم که «عالم ناطق مستعمل علمه» اهل بيان و تبيين بود. ايشان مي توانست با اقشار مختلف و با مخاطب جوان کاملاً ارتباط برقرار کند. من در اوايل يا اواسط امامت جمعه ايشان در تبريز، رفتم و ديدم آن چنان با جوان هاي کم سال 20، 21ساله گرم و صميمي است که واقعا مثل اينکه آنها با پدرشان يا برادر بزرگ تر شان حرف مي زنند. آن هيمنه علمي، در رابطه ايشان با جوان اصلا محسوس بود. با جوانان اين چنين بود، با عامه مردم و قشرهاي خيلي عمومي مردم نيز چنين بود. در يکي از دفعاتي که سوسنگرد آزاد شده بود- بعد البته مجدداً اشغال شد- بنده در اهواز بودم و مي خواستم به سوسنگرد بروم، لباس نظامي تنم بود. دراين بين ديدم که آقاي مدني از تهران به دنبال ما به اهواز آمده اند. گفتند: کجا مي رويد؟ گفتم: مي رويم سوسنگرد، گفتند: من هم مي آيم، ايشان را هم برديم، در آنجا ظهر نماز خوانديم و من قدري با مردم صحبت کردم. طبعا من فارسي حرف مي زدم و نمي توانستم از حفظ عربي نطق کنم، به خصوص با لهجه بومي و مردمي. ايشان گفتند:«من با مردم حرف مي زنم.» و منتظر نشدند. بعد از اينکه من صحبت کردم، جمعيت مسجد تقريباً متفرق شد. ايشان رفتند توي مردم و يک وقت ديديم جماعت عظيمي از زن و مرد را دور خودشان جمع کرده اند و با لهجه حرف مي زنند. يک سخنراني حسابي گرم که مردم را به هيجان آورد. خاطره اي که من مکرر نقل مي کنم در همان جماعت آنجا بود که مردم يک زني را نشان دادند و گفتند اين، هفت هشت تا از مهاجمين عراقي را با چوب کشته است. يعني حرف آقاي مدني و آن شور و هيجاني که ايجاد کرده بود، همه را به شور و هيجان آورد. اين چنين مي توانست با آن قشر مردم ارتباط برقرار کند. دراولين سمينار ائمه جمعه که ما در قم تشکيل داديم همه علماي ائمه جمعه سراسر کشور و علماي بزرگ و همه شهداي معروف همه درآنجا بودند. چند نفر از علماي سني و شيعه سخنراني کردند و بعد آقاي مدني در کنجي ايستاد. من يادم نمي رود آن منظره که ايشان شروع کردند به صحبت کردن واشک از چشمانشان مي چکيد. در روايات داريم که حضرت دعا مي خواندند اشک مثل قطراتي که از لب مشک جاري مي شود، مشکي را که مي بندند، همين طور مرتب چک چک مي کند. من در چهره آقاي مدني ديدم که اين جريان اشک از دو چشم ايشان روي محاسن شريفش سرازير بود، همين طور جاري بود و حرف مي زد. آن روز ايشان تمام مجلس را منقلب کرد و ارتباط داد. ايشان داراي ديد سياسي و نسبت به مسائل کشور آگاه و اهل علم و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت نمي شدند. مردي شجاع، صريح و آماده خطر پذيري بودند. ايشان زماني هم که درنجف بودند، شجاعتشان را ثابت کردند، يعني ايستادند و صريحاً مرجعيت يا اعلميت امام رابيان و تصريح کردند. خيلي ها در آنجا بودند که قلباً به اين موضوع معتقد بودند، اما حاضر نبودند. اعلام کنند؛ ايشان از معدود افرادي بود که به مرجعيت و اعلميت امام شهادت داد. ما آن وقت در مشهد بوديم و خبرش از نجف به مشهد رسيد و چقدر در قشرهاي اهل علم و اهل معرفت تاثير گذاشت که شخصي مثل آقاي مدني چنين ترويجي از امام کرده بود. ايشان هم درآنجا با اين اعلام صريح شجاعت نشان دادند و هم وقتي که به ايران آمدند، درمقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. بالاتر از همه در تبريز، دراوايل رفتن ايشان، در آن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان که آميخته نفاق آميزي از احساسات قومي و ضد اسلامي و در واقع مخالف نظام جمهوري اسلامي بود، چنين جرياني را درست کرده بودند و از نقاط مختلف، مردم را براي ايجاد آشوب و فتنه به تبريز ريختند و اين مرد، مثل کوه ايستاد و حتي جانش در خطر افتاد و در آن جمعيت و درآن ميدان نزديک بود ايشان را به شهادت برسانند. بعد جوان هاي حزب اللهي و مردم مؤمن تبريز خودشان آمدند و غائله را ختم کردند. اگر ايستادگي ايشان نبود،معلوم نبود چه مي شد. ما آن روزها در شوراي انقلاب بوديم و لحظه به لحظه مسائل تبريز را دنبال مي کرديم و درجريان بوديم. افراد مي رفتند و مي آمدند و با علما و با مردم تماس مي گرفتند. نقش آقاي مدني درآن قضايا حقيقتاً مؤثر و تعيين کننده بود. اين هم شجاعت و ورود ايشان در ميدان سياسي. به نظر من بالاتر از همه ابعاد و پشتوانه همه اين ابعاد، خودسازي و کاري بود که ايشان با خود و با دل خود کرده بود. انسان تا خودش را درمعرض نصح الهي قرار ندهد، به آن بهجت روحي، به آن معنويت نائل نمي شود؛ آن فتوح لازم را پيدا نمي کند تا بتواند درهمه اين ميدان ها چنين با اخلاص وارد شود. اخلاص ايشان پشتوانه اين حرف ها بود و آن اخلاص نتيجه کاري بود که با خود کرده بود. انسان پيش از آنکه روي ديگران کار کند، اول بايستي روي خودش کارکند و نفسش را مقهور عقل و ايمان خود کند تا نفس نتواند سرکشي کند، نتواند هواهاي خود را بر اعمال و رفتار و افکار انسان حاکم و غالب کند. البته تبريز دربين شهداي محراب اين امتياز را تبريز دارد که دو شهيد محراب دارد، يعني واقعاً مرحوم آيت الله قاضي «رضوان الله عليه» را هم فراموش نکنيم و از ياد نبريم. او مردي بزرگ، روشن فکر، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ايشان هم بايستي هميشه در يادها زنده بماند. او اولين کسي بود که اين جور در تبريز، در موضوع منبر انقلاب ايستاد و حقيقتا کاري را که بايد بکند، با آقاي قاضي هم خيلي مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب تبريز رفته بودم و مي دانستم که اوضاع تبريز چگونه است. آقاي قاضي هم خيلي رنج کشيدند. شهيد اول محراب آقاي قاضي است در تبريز و شهيد دوم هم آقاي مدني است. هر کدام واقعاً برجستگي هايي دارند. البته شهيد مدني به نظر من جزو آن چهره هاي روحاني است که نظيرش را خيلي کم مي توان ديد، يعني همه اين ابعاد گوناگون دراين مرد بزرگ بود. ان شاء الله خداوند به همه کمک کند، واقعا شهادت حق ايشان بود و اين جايگاه مهم الهي، پاداش خدا براي اين مرد بود. حيف بود که او در بستر بميرد. خداي متعال تفضل کند و بلکه با عدم قابليتمان، راه شهادت را براي ما هم ان شاءالله مقدر کند. حضرت آيت الله العظمي خامنه اي 20/6/1382 منبع:http://www.farsnews.com ارسال توسط کاربر محترم سايت : hasantaleb
|
|
|