تکنيک هاي خلاقيت به عنوان ابزاري براي رشد خلاقيت و افزايش توان حل خلاق مسئله کمک شاياني به توان فرد در تمام مراحل خلاقيت و فرآيند حل خلاق مسئله مي نمايد . بعبارت ديگر هريک از تکنيک هاي خلاقيت ، مرحله يا مراحلي از فرآيند خلاقيت را تقويت مي کنند . اين تکنيک ها فردي و گروهي مي باشند که تکنيکهاي فردي شامل : توهم خلاق ، doit
تکنيکهاي گروهي شامل : طوفان فکري ، دلفي ، سينکتيکس و تکنيکهاي مشترک شامل : اسکمپر،در هم شکستن مفروضات ، چرا ، مورفولوژيک که محور اصلي اين روش ها و تکنيک ها ، شکستن قالب هاي ذهني است .
تکنيک طوفان ذهني
طوفان ذهني که يکي از شيوه هاي برگزاري جلسات و مشاوره و دستيابي به انبوهي از ايده ها براي حل خلاق مسائل مي باشد در سال 1938 توسط الکس اس اسبورن ابداع شد . اين واژه هم اکنون در واژه نامه بين المللي وبستر اينگونه تعريف مي شود : اجراي يک تکنيک گردهمايي که از طريق آن گروهي مي کوشند راه حلي براي يک مسئله بخصوص يا انباشتن تمام ايده هايي که بطور خود به خود و درجا به وسيله اعضا ارائه مي شود بيابند.
تفاوت هاي طوفان ذهني فردي و گروهي
طوفان ذهني فردي با توليد طيف گسترده تري از ايده ها همراه است و کمتر منجر به ايده هايي کارا و عملي مي شود . نکته ي جالب توجه اين است که فرد به هنگام انزوا از گروه ديگر ترسي از انتقاد ندارد و بدون هيچگونه محدوديتي از طرف اعضا براي تجزيه ايده ها آزاد مي باشد . اما مزيت طوفان گروهي اين است که مشکلات ايده ي فرد بوسيله تجربه و خلاقيت افراد ديگر حل مي شود و از بين مي رود . اگر بخواهيم نتيجه مطلوبتري از طوفان ذهني داشته باشيم مي توانيم اين دو نوع طوفان ذهني را ترکيب کنيم .
تکنيک چرا ؟
تکنيک چرا دقيقا مثل چراهاي مکرر کودکي است که کودکان براي گسترش فهم خود از دنياي اطرافشان از والدين مي پرسند . اما با اين تفاوت که در بزرگسالي بايد ياد گرفته هايمان را زير سوال ببريم سادگي اين تکنيک باعث شده است ، بسياري از مردم متوجه اهميت و نقش آن نشوند و اين تکنيک براي ايده يابي و ايده پردازي به کار مي رود . بعنوان مثال براي شناسايي و تعريف درست و کامل مسئله مي توان از اين تکنيک استفاده کرد. بلکه استفاده از اين تکنيک به ما کمک مي کند تا موقعيت و وضعيت را بهتر و روشنتر مشخص کنيم و در فرآيند آن به ايده هاي جديدي دست يابيم .
تکنيک توهم خلاق
خيلي اوقات آنچه را که فکر مي کنيم واقعيت است ، واقعيت نيست . واقعيتها با پنج حس انسان درک مي شوند. چيزهايي که چشم مي بيند و طوري که مغز آن را تفسير مي کند باعث اين خطا مي شود . چشم مي بيند ، اما وظيفه ي ذهن چيز ديگري است . کار ذهن مرتب کردن ، دسته بندي و قابل فهم کردن جرقه هايي است که پس از ديدن ، مغز آن را ايجاد مي کند بنابراين تصاويري که در ذهن است ، کپي مستقيم اشياء نيست بلکه کدهاي خلاصه اي است که از طريق شبکه ي عصبي مغز مي رسد . منظور و هدف اين تکنيک اين است که شما بتوانيد با قدرت توهم بعضي از اوقات با خطاهاي عمدي طور ديگري به مسائل نگاه کرده تا بدين وسيله اصل و واقعيت موضوع را دريابيد . اين سعي باعث مي شود مقداري اطلاعات از شکاف هاي موجود در بافتهاي عصبي ، آزاد شده و به وسيله پيوند با اطلاعات قبلي ، الگوي ذهني جديدي ساخته شود و يا موضوع از الگوي ذهني قبلي به الگوي ديگري انتقال يابد .
منبع:haftbit.com